پلیدی در ذات انسان ها تاریخچه ای طولانی دارد، از همان روز های نخستین که قابیل برادرکشی را انتخاب کرد. شاید این درست باشد که پلیدی در همه افراد بشر وجود دارد ولی میدانیم اکثریت بعد ارتکاب فعل پلید خود اظهار پشیمانی می کنند.

فقط عده اندکی هستند که پلیدی را سبک زندگی کرده اند و « آدم بد » این بازی هستند.آنها از اینکه با پلیدی کردن بالا بروند احساس لذت (حقیرانه ای) می کنند و به تدریج به قدری سنگدل می شوند که ساختن زندگی خود به قیمت نابودی زندگی دیگران برایشان مثل آب خوردن می شود.

اما امان از روزی که این پلید های های مطلق جایگاهی و قدرتی یا مال و منالی نصیبشان شود؛ زندگی ملتی را سیاه می کنند.زاویه هارا تنگ می کنند و معدود چراغ های روشن را هم به نقاطی کور مبدل می کنند.پلیدی هایشان دنیایی گم در غبار می سازد .یک شبه خواب ها همه کابوس می شود و کابوس ها هم در بیداری محقق می شود.از بس گرد خفقان بر سر و روی جامعه پاشیده می شود ، پُلِ پُرتَرَکِ ارتباط ، جابه جا می شکند.

در این حال نباید از مبارزه با پلیدی دست کشید و نباید گذاشت حلقوم پلیدی همه درستی ها را ببلعد.

تحمل چنین جو حاکمی بر هر آزادمردی سخت است.هزاران فکر لولنده احاطه اش می کنند، دلش می خواهد زاویه های ذهن ودلش را باز کند و برداشت ها، اندیشه ها و لایه لایه هستی اش را، فریاد کند.اگر چه به نظر می رسد این تقلا، تلاشی است عقیم اما ستودنی است و واجب.

و او با این کار تنها جان نیست که خطر می کند، نام را نیز هم در معرض طوفان می گذارد.البته طوفان نامش را جای دوری نمی برد،میبرد در زمره آزادمردان تاریخ.  کم افتخاری نیست که جهانی بزرگوارارنه یادت کند.

سنگینی بار این امانت -زنده نگه داشتن درستی- هر سست اراده ای را از میدان به در می کند.گاو نر می خواهد و مرد کهن

به هر حال این کوشش لازم است.مغاک بین این دو قطب آنگاه ژرف تر می شود که همه بنشینند و سکوت اختیار کنند.فاتحه چنین ملتی خوانده است.هر چند فریاد هم تاوان دارد.

پلیدهای پرقدرت که هر روز سیاهی می آفرینند، ابدا خوششان نمی آید آرامش نداشته شان را بیهوده و بیشتر برهم بزنی.

در این شرایط حتی نوشتن هم سخت می شود .دیگر سخن از حادثه و عاطفه مگر با کنایه ممکن نیست.اینجاست که گوشِ هوشِ گیرنده باید از میان پرده های کلمات نویسنده ،حقیقت را با منقاش بیرون بکشد.

متاسفانه اندر این کشاکش ، گاه خسارت های پلیدی بر روح جامعه آنقدر فاجعه بار و ننگین است که خیلی از ارزش ها معدوم می شوند و بازنیافتنی.

با همه اینها ، نباید حتی در پلیدی محض هم پروراندن همه جانبه خوبی ها را از یاد برد، خواه با کوچکترین کارها چون محبت کردن وپاس داشتن محبت دیگران.

بعد تر که غلبه پلیدی پایان می یابد و اوضاع به سامان می شود،درس های فراوانی به جای می ماند.

حتی بعضی می گویند چنین غنای تجربه ای در محافظت از خوبی ها ، مگر در آن ظلمات ممکن نبوده است.

حالا بنشین با خودت فکر کن 

تو برای کمرنگ کردن پلیدی های دنیا ، چه قدمی برداشته ای؟