در این پایان قرن میخواهم برایتان غزل تازه ام را  که داغ داغ از تنور ذهنم در آورده ام بخوانم  :

***

دو قدم مانده که این قرن به پایان برسد

سر شوریده این جنگ به سامان برسد

خواب دیدم که پس از این همه شب های سیاه

نوری از خانه محبوب به یاران برسد

کشورم گرچه پر از درد وو غم و اندوه است

عاقبت معجزه عشق به ایران برسد

به همین آذر سرد کرونایی سوگند

پس از این فصل خزان وقت بهاران برسد

گفت نُه ها به تواتر همه جمع اند امروز

گفتمش دَه چو شود آمدن جان برسد

« بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم »

خواجه برخیز قراراست که باران برسد

علی خواجه حیدری-آذر 99